Asdollah khan

همین که گفتم, این که گریه و زاری نداره. پاره شد که شد, فدا سرت. شاید کفشها خراب بود, خب جنس چینی همینه دیگه, زود میشکنه! همین که گفتم, این که گریه و زاری نداره. پاره شد که شد, فدا سرت. شاید کفشها خراب بود, خب جنس چینی همینه دیگه,…

پارسال یادت میاد؟ مثل “آن مرد آمد، آن مرد با اسب آمد”, شما هم از ایران آمدی, آن هم با وایبر. ما هم که تا حالا همچین چیزی ندیده بودیم, دیدیم که پر از گروهه و تو هر گروهی هم کلی آدم با مزه. آره اسدالله خان، از تو وایبر…

چطوری به شما حالی کنم که معنی این دوتا با هم فرق داره. شما اون الف به این گندگی رو اون وسط نمیبینی؟ این یکی یه حرفی واسه گفتن داره, اون یکی فقط داره خودش رو معرفی میکنه. من که هنوز دارم گیج میزنم که شما فکر میکنی پست های…

داشتم میگفتم, ساعت 4 بعدازظهر بود. دیر شده بود. باید فسقلیها رو از مهد کودک بر میداشتم, ماشین که هیچی, پول اتوبوس هم نداشتم. مونده بودم چی کار کنم؟ کلافه تو این فکر بودم که چه جوری تو این مملکت کانادا جا بیفتم و موفق بشم؟ ولی هر کاری میکردم…

آقایون old-stock Canadian های عزیز، خدا خیرتون بده یک کم جمع و جور بشین، این اسدالله خان ما هم جا بشه, بنده خدا لا در گیر کرده نه راه پس داره نه پیش. نه اینکه تو اون مملکت باباشون ”آقا“ نبودن ، ایشون هم ” نه اینکه انتخابات نزدیکه و…