البته فضولی ما رو ببخشید که بدو بدو پابرهنه دویدیم اومدیم تو مجلس بزرگون. این ماجرای عباس آقا معروفی همچین زرد میزد که بنده حیفم اومد یه حالی بهش ندم و زردترش نکنم! حالا این عباس آقا معروفی چی کارکرده یا نکرده والا ما که خبر نداریم. ما اون گوشه نشسته بودیم داشتیم ماستمون رو میخوردیم که یه دفعه دیدیم یکی اومده زده شیشه این کتابخانه زاگرس رو شکونده در رفته. بعد هم باد زده همه کتابها رو برده یه راست برلین. هیچکی هم نیست اونجا این کتابها رو تحویل بگیره. ولی خب اسم کتاب که میاد ما رو یاد حساب و کتاب و جدول ضرب میندازه. البته فضولی ما رو ببخشید که بدو بدو پابرهنه دویدیم اومدیم تو مجلس بزرگون. این ماجرای عباس آقا معروفی همچین زرد میزد که بنده حیفم اومد یه حالی بهش ندم و زردترش نکنم!
|

