حالا ما گفتیم اینجا همه چیز حساب کتاب داره, ملتش با کلاسن و مثل بچه آدمیزاد رانندگی میکنن, شما چرا باور کردی؟ والا بلا همه اینها که تا حالا گفتم, منظور بنده رانندگی تو بهار نبود. تو بهار اگه کانادایی رانندگی کنی, not only جیگرت میاد تو دهنت, but also دنده خودتون و ماشینتون هر دو قاط میزنن و یه دفعه دیدی چهار شاخ گاردونتون هم سر سوپاپ سوزوند! میپرسی چاره چیه؟ چاره اش آسونه, فکر کن برگشتی تو تهرون و پشت یکی از اون نیسان آبیها نشستی. وگرنه هر چاله ای که توش بیافتی حداقل 500 چوق برات آب میخوره. حالا خود دانی. ببین اسدالله خان, راستیاتش تقصیر بنده خدا شهردار هم نیست. لامصب هوا نیست که. اگه شما رو هم ٨٠ درجه سرد و گرمت کنن از شونصد جا ترک میخوری. آسفالت که جای خود داره. حالا هی باید مثل جیگر زولیخا اینور و اونورش رو وصله پینه کنن. تا زمستون بعدی هم خدا بزرگه. یه دفعه دیدی یه شهردار جدید اومد و قولهای جدید. پس تا اطلاع ثانوی, یادت نره “سبیلها چخماخی, دست چپ رو پنجره, دست راست رو فرمون, صندلی بره عقب, یه وری تکیه میدی به در, از بغل فرمون یه نگاه به جاده, یه بوق بلبلی, مقصد اونور چاله میدون نرسیده به دروازه غار”. گازش رو بگیر بریم اسدالله خان!