جمعه 1399/4/13
تلخ و شیرین ( قسمت ششم؛ دموکراسی - به مناسبت روز کانادا)
📌 {مهاجرت باخود وقایعی میاورد که یادآوری آنان پس از سالها، خود پاسخ بسیاری پرسشهاست. در این سری از نوشته ها سعی شده به چرایی و چگونگی مهاجرت بپردازم. در لابلای این خاطرات، معدود وقایعی انتخاب شده اند که در حین تلخی، شیرینی خاصی دارند.}
دموکراسی - به مناسبت روز کانادا
👨👩👧👧 بچه که بودم، یه سال رفتم مدرسه، گفتن “بگو مرگ بر شاه”. من هم گفتم. شاه رفت.
از اون موقع هم هرکی که اومد دیگه لازم نبود مرگش رو بخوام، خودش یه جورایی ناپدید شد.
گفتم چرا اینجوریه؟ گفتن سیستم خراب بود، واسه چی میبایست یکی تاج وتخت بهش موروثی برسه؟ دیدم خب راست میگن.
گفتم پس حالا چکار کنیم؟ گفتن بذاریم خدا بگه، گفتم خدا به کی میگه؟ گفتن در گوش ما میگه! شما نشونه و آیتی از خدا نداری. دیدم خب راست میگن.
یه مدت گذشت و دیدم اوضاع خیلی بد شد. اون شاهی هم که به ما گفتن “بگو مرگ بر شاه” فی الواقع آدم خوبی بود. اونجا بود که یه عده گفتن، باباهامون بدکاری کردن انقلاب کردن، دیدم خب راست میگن.
مرگ اینقدر ارزون شد که کلی از دوروبریهای من رو تو نوجوانی باخودش برد. یه مدت سرکوچه مون حجله موندگار بود، فقط عکس روش عوض میشد.
هنوز یه عده بودن که بدون بیزاری از مرگ، اینور وایستاده بودن میگفتن “تا خون در رگ ماست، این رهبر ماست”، یه عده هم اونور وایستاده بودن میگفتن “نه، اون رهبر ماست”!
البته همگی، توی این که تا قانون درست نشه، هیچی درست نمیشه، توافق داشتن. البته دعوا سر قانون مشروعه و مشروطه و جمهوری بود.
من هم دیدم همه دارن از رگ و خون و جونشون مایه میذارن تا قانون رو درست کنن که با فلسفه وذات محافظه کار من جور در نمیومد، زندگی رو جمع کردم رفتم کانادا، جایی که کسی قرار نیست خون بریزه تا قانون رو درست کنه.
بعد از چهار سال که کانادا موندم، یه کتاب دادن دستم، گفتن بخون تا در تست شهروندی کانادا قبول بشی.
توی کتاب نوشته بود که کانادا یه فرماندار کل داره که:
- منسوب یه شاه یا ملکه اس از یه کشور دیگه.
- تمام قوانین بایستی به تایید ایشون برسه.
- نخست وزیر و تمام اعضا کابینه رو که ملت انتخاب میکنن، ایشونه که منسوب میکنه و اگر هم بخواد میتونه خلعشون بکنه.
- میتونه مجلس رو منحل کنه.
- قضات رو ایشونه که منسوب میکنه.
- تمام اعضا سنا رو ایشونه که انتخاب میکنه
- و کلی قدرت دیگه.
بنده که هنوز میانسال هم نشده بودم ولی دوتا قانون اساسی و یه انقلاب و جنگ و شاه و ولی فقیه رو تجربه کرده بودم، دیدم قدرت قانونی این فرماندار کل، اگه از قدرت اونای دیگه بیشتر نباشه، کمتر هم نیست.
ولی چرا از این قدرت قانونی عملا نمیتونه استفاده کنه؟
اونجا بود که فهمیدم، اونی که خونش ریخته میشه تا چیزی رو عوض کنه، تا خون نریزه، نمیذاره چیزی عوض شه.
به قانون هم هیچ ربطی نداره. ربطش به تک تک آدماس.
دموکراسی ودیکتاتوری فرهنگیه تا قانونی. آدمان که اجازه میدن چه جوری باهاشون رفتار بشه.
کانادا جای خوبیه برای زندگی. آرومه، فرداش هم مثل دیروزه. توش دموکراسی برقراره، حتی اگه تو کتابهای قانون هم ننوشته باشن.
توضیح عکس: خانم Julie Payette فضانورد سابق کانادا و ۲۹ مین فرماندار کل کانادا که از سال ۲۰۱۷ این سمت را عهدهدار هستند
رضا پارسانژاد