پنجشنبه 1399/4/12
تلخ و شیرین ( قسمت هفتم؛ آمبولانس)
📌{مهاجرت باخود وقایعی میاورد که یادآوری آنان پس از سالها، خود پاسخ بسیاری پرسشهاست. در این سری از نوشته ها سعی شده به چرایی و چگونگی مهاجرت بپردازم. در لابلای این خاطرات، معدود وقایعی انتخاب شده اند که در حین تلخی، شیرینی خاصی دارند.}
آمبولانس
👨👩👧👧 اونموقعها که هنوز از ایران خارجنشده بودم، یکی از خصیصه های خوب ایرانیها رو نسبت به مردم کشورهای غربی همنوع دوستی و رافت ذکر میکردن.
مثلا میگفتن اگه حادثه ای پیش بیاد، هیچکس شخص حادثه دیده رو به بیمارستان نمیرسونه. همه میگن “به من چه!”، شخص مجروح هم باید صبر کنه تا آمبولانس بیاد!
در حالی که اگه این اتفاق تو ایران بیافته، کلی داوطلب وجود داره که شخص رو به بیمارستان برسونه. ایرانیها مهربونن ولی خارجیها (بخونید غربی ها) ماشینی ان!
حالا ببینیم داستان چیه؟ چرا مردم ساکن غرب اینقده سنگدلن!؟
تازه که از ایران اومده بودم به مونترال، تو مکگیل سه شنبه عصرها جمع میشدیم و فوتبال بازی میکردیم. جالب اینجا بود که بازیش هم مختلط بود. پیر و جوون و دختر و پسر، هر کسی که یه جفت کفش فوتبال و یه پیراهن سفید و یه دونه رنگی میاورد، تو یکی از دو تیم سفید یا رنگی شروع به بازی میکرد.
چهجوری بازی میکردیم هم خودش یه داستان جالب دیگه اس. توش اسماعیل خان هم دخیله!
فعلا بگذریم.
در یکی از این عصر سه شنبه فوتبال، متاسفانه پای یکی از بچه ها شکست.
اون فرد هم یکی از هموطنهای ایرانی بود.
من و یه عده دیگه که همه هول کرده بودیم و دوستمون رو توی اون وضعیت میدیدیم، از روی رافت و نوعدوستی و مهربانی (!) میخواستیم، سریع ماشین بیاریم و طبق روش ایران، بندازیمش توماشین و سریع ببریمش بیمارستان.
ولی یه عده از همون کانادایهای غربی سنگدل(!)، جلوی ما رو گرفتن و گفتن “کجا با این عجله؟”
در عوض اونا:
- اول زنگ زدن به ۹۱۱.
- بعد مطمئن شدن که شخص مجروح و بخصوص پای مجروح اصلا تکون نخوره.
- برای فرد مجروح آب آوردن و سر و صورتش رو با آب خنک کردن و برای سر و صورتش سایه درست کردن.
- کمکش کردن که فرد از حالت شوک و استرس خارج بشه.
- همه ایستادن ( تا ساپورت روحی باشن) تا آمبولانس برسه.
آمبولانس در عرض ۵ دقیقه یا شاید کمی بیشتر رسید. ولی حدود نیم ساعت شاید هم بیشتر طول کشید تا فرد مجروح رو جابجا کنن.
همونجا با وسایل مخصوص پا رو بیحرکت کردن. کفش و جوراب رو با پاره کردن با قیچی مخصوص از پا جدا کردن و کلی پروسه دیگه تا فرد مجروح آماده جابجایی به بیمارستان بشه.
اونجا بود که دو تا ضرب المثل ایرونی به یادم افتاد:
- یکی دوستی خاله خرسه بود.
- بعدی هم دنیادیده بهتر از دنیا خورده بود.
خداییش واسه همه چیز ضرب المثل داریم.
رضا پارسانژاد